نقد و بررسی فیلم هزارتو
خلاصه داستان:
بردیا پسربچه ای است که گم شده و پدرش ( شهاب حسینی ) هراسان در حال دویدن در خیابان است و این مسئله را به پلیس اطلاع می دهد که فرزندش گم شده. این موضوع باعث ورود افراد دیگری به ماجرا می شود و…
کارگردان :
امیرحسین ترابی که « هزارتو » نخستین فیلم بلند سینمایی او محسوب می شود. لازم به ذکر است که فیلم « هزارتو » تا پیش از اکران رسمی، « لابیرنت » نام داشت اما پیش از اکران به « هزارتو » نغییر نام داد.
نقد فیلم « هزارتو » :
نخستین فیلم بلند سینمایی امیرحسین ترابی مانند بسیاری از آثار چند سال اخیر سینمای ایران با محوریت کودک ساخته شده است. کودکی که یا در ابتدای فیلم از دنیا می رود یا در مرکز دایره ای قرار می گیرد که آدمها قرار است در پیرامون آن اتفاقات گوناگونی را رقم بزنند. در فیلم امیرحسین ترابی ماجرا با گم شدن کودک در ابتدای فیلم آغاز می شود و این موضوع قرار است منجر به تقابل آدمها با یکدیگر و پرده برداشتن از حقایقی شود که تا این لحظه یا عیان نشده بودند یا تظاهر به ندانستن آن می شد.
« هزارتو » بی شک متاثر از سینمای اصغر فرهادی بوده اما نه آثار شاخص فرهادی مانند « جدایی نادر از سیمین » و « درباره الی » بلکه فیلم « همه می دانند» با بازی خاویر باردم و پنه لوپه کروز که موضوع مشابهی را دنبال می کرد و هدف آن فیلم نیز به چالش کردن واقعیات درون افراد پس از مفقود شدن دختر خانواده بود. این شباهت اما ظاهری است و نمی توان هیچ وجه تشابهی میان اثر فرهادی و فیلم امیرحسین ترابی یافت. کارگردان در نخستین اثرش سعی کرده ریتم اثر را حفظ نماید و با بکارگیری تعلیق های گوناگون، کنجکاوی تماشاگر را برانگیخته نماید اما عملکرد درخشانی از خود بر جای نگذاشته به این دلیل که در طول داستان شخصیت ها ساخته نمی شوند.
اگر در فیلم « همه می دانند » ما به مناسبات میان آدمهای قصه پی می بردیم و می توانستیم تصمیمات آنها را با در نظر گرفتن تجربیات گذشته شان درک کنیم، در اینجا فیلم چنین موقعیتی در اختیار تماشاگر نمی گذارد و تماشاگر اطلاعات قابل درکی از آدمهای قصه بدست نمی آورد. تنش و درگیری میان آنها بیشتر از اینکه به بسط قصه منجر شود، ترفندی اشتباه برای انحراف ذهن مخاطب از مشکلات فیلمنامه بوده است. ترابی به درستی قصد داشته تا با روانشناسی شخصیت ها، مخاطب را در در هر لحظه به یکی از آنها برای بچه دزدی مشکوک نماید، اما برای این منظور نیاز به تحلیل درست آدمهای قصه و واقعیت های زندگی شان وجود داشته و نمی توان با نگاه سطحی به شخصیت ها انتظار درک و همراهی با آنها را داشت.
تعلیق هایی که در طول قصه نیز به کار می رود کیفیت لازم را ندارند و اگر چگونگی ایجاد آن را نادیده بگیریم که خود یک مشکل بزرگ است، اجرا و حتی گره گشایی ها نیز در زمان و شرایط مناسبی اجرا نمی شود که همین مسئله موجب خستگی تماشاگر می شود. خوشبختانه برای مخاطب سینما و متاسفانه برای سینمای ایران، امروزه آثار بسیار با کیفیتی که در آن تعلیق نقش برجسته ای دارد در دسترس علاقه مندان به سینما قرار گرفته است و تعلیق به سبک آنچه که در « هزارتو » شاهد هستیم، نمی تواند رضایت آنها را جلب نماید. بدترین گره گشایی فیلم پایان بندی آن است که بسیار ناامید کننده است.
خوشبختانه شهاب حسینی که در سالهای اخیر در چند فیلم از کارگردان اولی های سینمای ایران حضور داشته، در اینجا هم عملکرد موفقی از خود بر جای گذاشته است. بازی شهاب حسینی یکی از نقات قوت فیلم محسوب می شود اما در کنار او بازیگرانی هستند که نتوانسته اند همپای او در اثر درخششی داشته باشند. ساره بیات کماکان در حال و هوای فضای « عاشقانه » قرار دارد و حسی بر نمی انگیزد و پژمان جمشیدی نیز انتخابی اشتباه برای فیلم بوده است. از این رو باید گفت که شهاب حسینی به تنهایی توانسته جورِ بازیگری فیلم را بر دوش بکشد و قصه را پیش ببرد.
تماشای « هزارتو » تجربه آزار دهنده ای نیست اما نمی توان این نکته را انکار کرد که با اثری ضعیف مواجه هستیم که نمی تواند به درستی شخصیت هایش را روانشناسی کند. معضلاتی که در فیلم بیان می شود بیش از حد تکراری و نخ نما هستند و صرفاً به تصویر کشیدن آنها در یک فیلم سینمایی نمی تواند مزیتی محسوب شود. ما از روابط ناسالم اجتماعی آگاه هستیم و از آسیب های آن رنج می بریم، اما یادآوری این مسائل در یک فیلم سینمایی بدون نگاه تحلیلی مناسب آیا می تواند به وسعت دنیای ذهنی تماشاگر منجر شود؟