نقد و بررسی فیلم مطرب
خلاصه داستان:
یک خواننده پیش از انقلاب ( پرویز پرستویی ) پس از وقوع انقلاب اسلامی از کار بی کار می شود و شرایط سختی را پشت سر می گذارد تا اینکه فرصتی پیش می آید تا در ترکیه کنسرتی اجرا نماید و…
کارگردان :
مصطفی کیایی : متولد سال 1355 در کرج می باشد و اولین فعالیت هنری اش را در سال 1373 در مرکز آموزش فیلمسازی اداره ارشاد کرج آغاز کرد اما سالها طول کشید تا بتواند اولین مجوز ساخت فیلم بلند سینمایی خود با نام « بعد از ظهر سگی سگی » را در سال 1388دریافت کند. پس از آن ، کیایی « ضد گلوله » را در سال 1389 روانه سینما کرد که با استقبال نسبی مواجه شد و « خط ویژه » نیز تبدیل به پرفروش ترین کار کیایی در گیشه ها شد. « عصر یخبندان » چهارمین ساخته سینمایی مصطفی کیایی محسوب میشود که چندان موفق نبود اما بعدها با « بارکد » توانست فروش بسیار خوبی را در سینما تجربه نماید و پس از آن « چهار راه استانبول » را با الهام از حادثه پلاسکو روانه سینما کرد.
نقد فیلم « مطرب » :
جدیدترین ساخته مصطفی کیایی تمام شاخصه های یک اثر مبتذل را در خود جای داده است. شاخصه هایی که می تواند ضامن فروش اثر در سالن های سینما و جلب رضایت عمومی شود. رضایتی که در سایه کم کاری های فرهنگی در این کشور در سالهای اخیر شکل گرفته و حاصل این اشتباهات همگی در اثری به نام « مطرب » قابل رویت است. اثری در ژانر کمدی که قصد دارد به مسائلی بپردازد که هنوز در این کشور فضای مناسبی برای ساخت آن وجود ندارد؛ مگر آنکه ابتذال را به اثر اضافه نمائیم تا کلیت ماجرا ماهیتی بی خاصیت بدست بیاورد و شرایط اکران کسب کند.
فیلم در همان ابتدا با مقدمه ای مجهول، ماجرای خواننده ای را روایت می کند که نتوانسته پس از انقلاب بخواند. اینکه چه بر او گذشته و اصولاً چه اتفاقاتی را تجربه کرد که در نهایت موجب آزادی او شده در اینجا اهمیتی ندارد چراکه فیلم قرار نیست به مسائلی بپردازد که اکران اثر را با مشکل مواجه کند. از این جهت تمسخر و لودگی، موقعیت های فیلم را می سازند تا اثر خیلی انتقادی به نظر نرسد. « مطرب » برای اینکه ژست منتقدانه به خود بگیرد، حضور راوی را هم در داستان تجربه کرده تا هرآنچه که نمی تواند به تصویر بکشد را از زبان شخصیت اصلی داستان به گوش مخاطب برساند. آن هم به بی خطرترین شکل ممکن و در حد یک اشاره ساده دم دستی.
با اینحال « مطرب » پس از این مقدمه، حتی خاصیت شبه انتقادی خود را هم از دست می دهد و تبدیل به یک اثر سرگردان کامل می گردد که در آن هر ویژگی اشتباهی یافت می شود. فیلمنامه ویران و کارگردانی پر اشتباه و موقعیت هایی که هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند، از « مطرب » اثری ساخته که به سختی می تواند لبخندی به لبان تماشاگر بنشاند و زمانی هم که می خواهد ژست سیاسی به خود بگیرد، کاملاً ناامید کننده است. فیلم با ماجرای پدری که سالهاست آرزو دارد بر روی صحنه آواز بخواند آغاز می شود اما زمانی که لوکیشن فیلم تغییر می کند و به ترکیه وارد می شویم، فیلمساز انواع و اقسام موضوعات بی ربط از عشق گرفته تا پناهندگی را به فیلم اضافه می کند که باعث آشفتگی روایت داستان می شود.
منطق روایی در فیلمنامه حتی با در نظر گرفتن وجه کمیک قصه، ناامید کننده ترین بخش فیلم را تشکیل می دهد. اینکه یک مرد، پرستار بچهِ یک خواننده زن مشهور ترکی باشد و رابطه ای نزدیک با خواننده نیز داشته باشد، نیازمند بررسی و مقدمه چینی لازم است تا بتوان چرایی شکل گیری این رابطه را باور کرد اما فیلم به یکباره ما را به خانه خواننده زن می برد و در آنجا مردی را به ما نشان می دهد که رابطه ای صمیمانه ای با خواننده زن دارد. این رابطه چه زمانی شکل گرفته؟ چگونه شکل گرفته؟ چه روندی طی شده تا ما این دو را در کنار هم باور کنیم؟ پاسخ فیلمساز به این پرسشها در بیانیه پایانی خواننده زن گنجانده شده که به سبک فیلمفارسی های سالهای دور ایران بر زبان می آورد و به این ترتیب اثر را از شخصیت پردازی مبرا می کند.
به رسم آثار کمدی سالهای گذشته سینمای ایران که فرمول بسیار کارآمدی هم دارد، « مطرب » نیز قصه خود را به خارج از مرزهای ایران برده است. فرمول جالبی که برای تهیه کنندگان در سالهای اخیر بسیار مفید بوده و برای رسیدن به آن تنها دو عامل تاثیر نهایی را بر جای می گذارند: یکی لوکیشن کشورهای خارجی و دیگری بازیگر زن خارجی که بتوانیم او را در قالب موقعیت کمیک عاشقانه به کار بگیریم. « مطرب » نیز به خوبی از این دو مورد استفاده کرده است با این توضیح که منطق فیلم برای فارسی صحبت کردن بازیگر زن ترکی به حدی عجیب و غریب و پیش پا افتاده است که تماشاگر را به حیرت وا می دارد. بازیگری که در ادای دیالوگ ها مشکلات فراوانی دارد و حتی در یک سکانس دیالوگ خود را فراموش می کند اما صحنه به همان شکل ضبط شده و به نظر می رسد حساسیت چندانی بابت این موضوع وجود نداشته است.
نویسنده « مطرب » در عین حال می خواسته هرآنچه که در نظرش جذاب می آمده را در فیلم بگنجاند. قصه های فرعی در « مطرب » به حدی ناپخته هستند که وصله هایی ناجور محسوب شده و تنها زمان اثر را افزایش داده اند. به عنوان مثال می توان به مسئله مهاجرت دختر و حضور کارمند سفارت در کنسرت اشاره کرد که هیچ کارکردی ندارند. داستانهای فرعی که تنها برای دقایقی روایت می شوند و سپس تا انتهای فیلم به حال خود رها می شوند و نه سرانجامی برایشان در نظر گرفته می شود و نه ارتباط شان با مسیر اصلی داستان مشخص است. در « مطرب » می توانید ملغمه ای از موضوعات اجتماعی نظیر مهاجرت، آقازاده ها، ممنوعیت برگزاری کنسرت و… را ببینید بی آنکه بدانیم به چه هدفی در داستان وجود دارند!
« مطرب » در بخش کمدی نیز اثری ناکارآمد به شمار می رود و نمی تواند موقعیت طنز هوشمندانه ای خلق نماید که تیز و بُرنده باشد و در عین حال لبخندی را به لبان مخاطب بنشاند. موقعیت های کمیک فیلم اغلب شامل شوخی های جنسی است که ارتباط مستقیمی به خاموشی نور شب و کشیدن پرده ها و سپس تلاش برای ازدیاد جمعیت دارد با اینحال، مسائل جنسی فیلم به این مورد خلاصه نمی شوند و در فیلم شخصیت های عجیب و غریبی نظیر همکار خواننده زن وجود دارد که از بیخ و بن مشکل جنسی دارد و فیلم با رویکرد خود به سبک آثار فیلمفارسی به تسویه حساب با او می پردازد. کنایه های اجتماعی فیلم نیز به حدی ناکارآمد هستند که حضورشان در فیلمنامه عجیب به نظر می رسد.
مجموعه بازیگران « مطرب » نیز یکی از بدترین بازیهای خود را در این فیلم تجربه کرده اند. پرویز پرستویی که به نظر می رسد پس از « لس آنجلس، تهران » تصمیم گرفته به حضور در کمدی های سطح پائین ادامه دهد، در « مطرب » نیز یکی از بازیهای بد فیلم را رقم زده است. محسن کیایی نیز یکی از بازی های بد فیلم را رقم زده و الناز شاکردوست نیز آنها را همراهی کرده است. عایشه گل جوشکن، خواننده مشهور زن ترکی نیز بدترین بازیگر فیلم است و سازندگان تلاش زیادی برای اینکه او بتواند فارسی صحبت کند به کار برده اند اما نتیجه کار رضایت بخش نیست.
« مطرب » فرمول های گیشه پسند سالهای اخیر سینما را به همراه دارد. آواز، شوخی های جنسی ، لوکیشن خارجی و البته بازیگر زن خارجی که بتوان شوخی ها را حول محور او و فرهنگش قرار داد، باعث می شوند تا « مطرب » گزینه جذابی برای سالن های سینما باشد. اما زمانی که از سینما سخن می گوییم، « مطرب » نمی تواند دستاوردی نصیب تماشاگر نماید. اثر اگرچه درباره یک درد بزرگ است اما جسارت پرداخت آن را ندارد پس به ابتذال روی می آورد تا تماشاگر به درد قدیمی بخندد. فیلم البته با یک پایان بندی فاجعه بار به آخر خط می رسد. پایان بندی که در آن همه چیز به عجیب و غریب ترین شکل ممکن به سرانجام می رسد تا همه خوشحال و راضی از سالن های سینما خارج شوند.