فیلم سرکوب
کارگردان :رضا گوران
نویسنده :رضا گوران
بازیگران :باران کوثری, سارا بهرامی, الهام کردا
خلاصه داستان :اولین فیلم کارگردان صاحب نام در تئاتر است که قصه ای زنانه و اجتماعی دارد
نقد فیلم
وقتی بناست تا از مصالح تئاتری در سینما استفاده شود و آنها به این مدیوم تعمیم داده شوند، اولین و مهمترین نکتهای که باید رعایت شود، وجود داستان است، زیرا اگر در این حالت داستانی برای گفتن وجود نداشته باشد، با توجه به محدودیت جغرافیا و عدم وجود میزانسنهای متنوع و محدود بودن فاکتورهای دیگر سینمایی، بیان هر مسالهای سخت و گنگ خواهد بود، دقیقا مانند صحنهی تئاتر که اگر نمایشنامهی جذاب و پرکششی وجود نداشته باشد، هر تلاش دیگری عبث و بیهوده خواهد بود به هیچوجه نمیتوان ساعتها نشست و تا پایان با چنین نمایشی همراه شد.
نخستین ساختهی رضا گوران، که بر میزانسن تئاتر مسلط است و کارش را در آنجا به خوبی انجام میدهد، فیلمی است که از داشتههای این کارگردان در تئاتر آمده، و او سینما و تمام تواناییهای سینمایی را به میزانسن تئاتری تقلیل داده است و تلاش داشته تا با ایجاد یک فضای محدود و چیزی که بر آن در تئاتر مسلط بوده، دغدغههایش را بیان کند. نخستین نکتهای که در فیلم برای مخاطب نمایان میشود، خانهای است که بناست تا اتفاقات فیلم در آن روایت شوند، دیری نمیگذرد که بیننده متوجه خواهد شد با همین خانه، و پنج زنی که در آن هستند باید همراه باشد و موضوعات و مسائل آنها را دنبال کند. اما این خانه و شخصیتهایش به هیچوجه برای بیننده به درستی ترسیم نشدهاند.
فیلم «سرکوب» بر خلاف بهترین فیلمهای تاریخ سینما که قصد داشتهاند با مصالح تئاتری حرفشان را بیان کنند، قصه و در پی آن فیلمنامهی منسجمی ندارد تا بتواند بیننده را با خود همراه کند و کمبودهای بصری و تنوع محیطیای که میتوانند بر جذابیت اثر بیفزایند را جبران بنماید (دقت کنید به مشهورترین آثار از این دست، دوازده مرد خشمگین سیدنی لومت، حتی خیلی پیش از آن بخشهای زیادی از بچههای بهشت مارسل کارنه و یا دوشیزه و مرگ رومن پولانسکی و… که همگی در وهله اول داستانی بسیار جذاب و فیلمنامهای بسیار دقیق را دارا بودهاند و تقلیل میزانسنهای سینمایی به تئاتری خللی در جذابیت و البته بیان مسالهاشان ایجاد نکرده است).
کارگردان برای اینکه کمی از کرختی و کسلکنندگی اثرش بکاهد، تلاش داشته تا دوربینی پویا و جاندار را برای بینندهاش عیان کند، طوری که به وضوح میتوان نفسکشیدن دوربین و مختار بودنش را در فیلم حس کرد، اما چنین تمهیدی، نه تنها به بهتر شدن فیلم کمکی نکرده، بلکه آنچنان کارکرد دوربین را بیمنطق کرده است که در زمانهایی حرکت و تصمیمات دوربین خندهدار به نظر میرسد(دقت کنید به نخستین صحنهای که شخصیتها در خانه به دنبال هم میروند، دوربین به ناگاه تصمیم میگیرد از جای دیگری برود و به آنها برسد و در حرکتی عجیب آنها را دنبال نمیکند و این در حالی است که فیلم به شدت به شخصیتهایش وابسته است و خانهو جغرافیایی که شخصیتها در آن هستند به هیچوجه کاراییای در پیشبرد مساله ندارد، گرچه که حرکات ابتدایی دوربین به شکلی است که بیننده در ابتدا به این فکر کند که شاید بنابر این است تا جغرافیای خانه ترسیم شود و بعدها در روند فیلم از این جغرافیا استفاده شود، اما نه تنها خانه و محیطش مهم نیستند، بلکه کوچکترین استفادهای از خانه برای بیان مساله نمیشود.) در واقع نشناختن دوربین و کارایی آن از جانب فیلمساز، پیادهسازی چنین فکر گلدرشت و نخنما شدهای را در پی داشته که نمیتواند منطق خود را بسازد، زیرا وقتی عنصری بیجان در فیلم جاندار میشود، باید بتواند منطق بسازد و به بیشترین میزان کارایی برسد و نقش مهمی در پیشبرد وقایع و اگر داستانی وجود داشته باشد، در پیشبرد داستان داشته باشد.
این دوربین پرتحرک و به ظاهر دانا،در چند صحنه از فیلم به طور ناگهان از خانه خارج میشود و شخصیتهایش را از پشت شیشه نظاره میکند(اینکه وقتی همهی شخصیتها در تمام طول فیلم داخل خانه هستند و لحظهای نیست که آنها از خانه خارج شوند و بیننده با آنها همراه باشد، چرا دوربینی که باید بی وقفه آنها را به تصویر بکشد از خانه خارج میشود، جای بسی سوال است که البته پاسخش چندان سخت نیست، کارگردان فرم سینمایی نمیداند و استفاده از دوربین را به هیچوجه بلد نیست) و در عین اعجاب صدای شخصیتها را بدون کوچکترین خلل و یا کمشدن و کاملا به طور واضح میشنود تا بیننده نیز دقیقا صداها را از پشت شیشه به وضوح بشنود. نکتهای فنی که پیادهسازی آن به هیچوجه کار دشواری نبوده و منطق هم این را میگوید که صدای شخصیت از پشت شیشه ناواضحتر از زمانی باشد که دقیقا روبروی او بدون هیچ مانعی ایستادهایم. اما قاب پنجره که قابی دردسترس و جذاب است، این اجازه را نداده تا کارگردان زا آن بگذرد، پس منطق سینمایی را زیر سوال برده است.
در چند صحنهی عجیب و نادرست دیگر از فیلم، زمانی که شخصیتهای در اوج درگیری هستند و درباره تصمیمات و مسائل مهمی صحبت میکنند، دوربین به ناگاه میچرخد، از آنها جدا میشود، صدای آنها فید شده و به جای دیگری از خانه میرود، مکانی که رفتن و تاکید به آن، هیچ کارکردی در فیلم ندارد و بیانگر هیچ موضوع مهمی نیست، اما کارگردان نمیدانسته شوق کار با دوربین را چگونه خالی کند، پس تصمیم گرفته با دوربینش هرجا که میخواهد برود، بیآنکه شخصیتها، منطق کار با دوربین و حتی مخاطبانش برایش مهم باشند. و حالا وجود ضعفهای متعدد فیلمنامهای را در کنار تمام این ضعفهای کارگردانی قرار دهید، و دوربینی که به شدت بیمنطق است و نه تنها نمیتواند کوچکترین کمکی به پوشاندن ضعفها کند، بلکه «سرکوب» را تبدیل به اثری میکند که حتی جهان و منطق خود را نیز نمیتواند بسازد.
فیلمنامهی اثر متکی بر وجود شخصیت پنج زن و دو مرد است که هیچگاه آن دو مرد را نمیبینیم. و قرار بوده تا نبودن آنها تاثیر بسزایی در فیلم داشته باشد که البته نداشته است.(موضوعی که این روزها به شدت در سینمای ما مد شده است، استفاده زا شخصیت غایب که زیرمتنی جذاب را در صورت پیادهسازی درست ایجاد میکند) فیلمنامهای که گم و گیج و نامعلوم است، حتی اگر بنا داشته تا جهانی اگزوتیک بسازد و ترس و وجود یک سرکوب همیشهگی برای زنان را تصویر کند، موفق نبوده است. فیلمنامهنویس قصد داشته تا با ورود تکتک شخصیتها، به صورت تکهتکه اطلاعات به بیننده بدهد و به مرور زمان هم شخصیتهایش را معرفی کند و هم دغدغهاش را بیان نماید.
اما وجود هیچیک از این شخصیتها کارکرد درست و بهجایی در فیلم ندارد به طوری که اگر هر کدام از آنها را از فیلم حذف نماییم، به کلیت اثر کوچکترین خدشهای وارد نمیشود، زیرا نه قصهای وجود دارد که حذف یکی از شخصیتها به آن ضربه وارد کند و نه بناست تا گرهای افکنده و یا باز شود و نه کشمکشی که در فیلم وجود دارد به درستی مطرح میشود. قصد فیلمساز نمایش سرکوب زنانی از دورههای مختلف یک خانواده بوده، اما شلختگی و ایجاد هیجانات و سر و صداهای بیمورد، نمیتوانند به عنوان بیان مساله تلقی شوند، بلکه در وهله اول فارغ از اینکه فیلم قصهای دارد یا نه، و یا میخواهد به شکلی دیگر و خارج از قصهگویی(که در سینما مرسوم هم هست) مسالهاش را بیان کند، باید بتواند درام بسازد، مسالهاش را دراماتیک کند و جغرافیا، محیط و شخصیتهایش را برای بیننده به درستی ترسیم نماید.
اتفاقی که به هیچوجه در «سرکوب» رخ نمیدهد، فیلم به شدت در ساختن درام دچار مشکل است و هیچیک از کشمکشهای موجود در آن به ساخت جهان فیلم و البته بیان درست و بینقص مسالهاش کمک نمیکنند.
بلکه تعدد شخصیتها و پراکندهگویی فیلمساز باعث شده تا مساله اصلی فیلم که به ظاهر مساله سرکوب زنان است به حال خود رها شود و فیلم حتی نتواند لحظهای را بسازد که بیننده با آن و یا شخصیتهای فیلم همزاد پنداری کند.
حال وجود خود این شخصیتها و روابطشان با یکدیگر نیز محل بحث و سوال است، زنی در خانه حضور دارد که به ظاهر مستخدم خانه است و مرد خانواده او را استخدام کرده تا از همسرش مراقبت کند، اینکه چرا یک مستخدم در تمام کارهای خانواده دخالت میکند و دخترانی که به ظاهر چندان مقید به احترام هم نیستند، به راحتی او را در خانه نگه میدارند و حتی هیچ مدرک و سندی هم از او نمیخواهند کمی دور از منطق است.
البته که ماندن او در خانه به این دلیل بوده تا بعدها مشخص شود که او همسر دوم مرد خانه است، اما این موضوع بسیار دیر، بد و البته بدون کاربرد مطرح میشود. همانقدر بدون کاربرد و بی منطق که در صحنهای اغراق شده و گل درشت، دو دختر بر بالین مادر نشستهاند و هرکدام بیآنکه حرفی بزنند به نقطهای خیره شدهاند(این صحنه آنقدر بد چیده شده است که تماشایش بر پرده سینما برای دقایقی تمام لذات سینمایی را از مخاطبش خواهد گرفت) و فیلمساز به ناگاه وارد ذهن آنها میشود و دیالوگهایی را در ذهن آنها میشنویم، تکهای که جدا از فیلم است(مادر خانواده نیز به طور مداوم با خود حرف میزند و ما با زیرنویس حرفهای او را میشنویم، در واقع وارد ذهنش میشویم، اما اینکه چنین حرفهایی چه کارکردی برای بیننده و خود فیلم دارند، هیچگاه مشخص نخواهد شد) که وجودش تیر خلاصی است برای اینکه «سرکوب» را فیلمی ناموفق، الکن و ناقص در به وجود آوردن یک جهان خاص بدانیم، جهانی که بنا بوده تا سرکوب شدن زنان را به نمایش بگذارد، پرهیب مرد را ترسناک و خطرناک نمایش دهد و حتی عدم حضور فیزیکی او را باعث سرکوبهای دیگر و عذاب بداند، اما همهی اینها تنها مواردی بودهاند که فیلم قصد داشته تا نمایششان دهد، مواردی که حتی لحظهای به آنها نزدیک نشده و گرهافکنیها و گرهگشاییهایش نیز بسیار سطحی، گذرا و بیمنطق هستند.
و مجموعه همه اینها تبدیل به فیلمی شده از کارگردانی که مشخص است سینما را بلد نیست، همین که در صحنهی بحث کردن مستخدم با خواهران، به طرز بسیار عجیب و بیدلیل خط فرضی را میشکند، کافی است تا بدانیم کلیت اثر و شناخت کارگردان نسبت به سینما چگونه بوده است. حال بازی اغراقشده و گاها بی دلیل، برونگرای بازیگران بماند برای خود فیلم.