معرفی و نقد فیلم درساژ

معرفی فیلم درساژ

۲۰۱۷ | درام | ۱۰۰ دقیقه | درجه نمایشی PG-13

 

کارگردان :پویا بادکوبه

نویسنده :حامد رجبی

بازیگران :علی مصفا, شبنم مقدمی, یسنا میرطهماسب

خلاصه داستان :گلسا دختری ۱۶ ساله است که به همراه خانواده‌اش در شهری کوچک در اطراف تهران زندگی می‌کند. او بیشتر اوقات خود را با گروهی از دوستانش می‌گذراند. یک روز آن‌ها تصمیم می‌گیرند تا دست به اقدامی هیجان‌انگیز بزنند؛ اقدامی که پیامدهای غیرمنتظره‌ای در پی خواهد داشت و از کاری صرفاً سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیز، به دردسری پیچیده تبدیل می‌شود. اتفاقاتی که رخ می‌دهد، از اساس دیدگاه گلسا نسبت به زندگی را تغییر می‌دهد

 نقد فیلم درساژ

عباس نصراللهی (نمره ۵ از ۱۰)

هم‌سو بودن نام فیلم و درونیات شخصیت اصلی، مهم‌ترین فاکتوری است که فیلمساز تمام تلاشش را کرده تا از ابتدا تا انتهای اثر حفظش کند. درساژ در اصطلاح به رقص‌پای اسب‌ها و در معنایی دقیق‌تر به اسب‌هایی گفته می‌شود که تنها و تنها برای حرکات نمایشی و رقص‌پا آموزش داده می‌شوند و چندان نیازی به این ندارند تا از محیط آموزشی و بسته خارج شوند، پس اکثر اوقات به تنهایی تمرین داده شده و در تنهایی به سر می‌برند. گلسا، شخصیت اصلی فیلم «درساژ» دقیقا دختری است با روحیاتی شبیه به روحیات اسب درساژ، همان‌قدر گوشه‌گیر، همان‌قدر تنها و همان‌قدر مخالف مسیر دیگران. همه این‌ها را می‌توان در شخصیت گلسا دید و می‌توان رابطه خاصش را با اسب درساژی که در باشگاه سوارکاری محل کارش وجود دارد، متوجه شد. اما یک سوال بزرگ در پس تماشای این فیلم و حتی پیش از آن در پس ساخت این فیلم وجود دارد، این‌که چرا هیچ نیروی بازدارنده و یا تشویق‌کننده‌ای در تمام دنیای اطراف گلسا وجود ندارد که بتواند کمی، حتی خیلی کم تاثیر روی او بگذارد.

فیلم در همان ده دقیقه ابتداییش، تمامی داستان را برای بیننده رو می‌کند. چندجوان که برای سرگرمی و تفریح دست به سرقت یک سوپرمارکت زده‌اند و سرخوش از هیجان به وجودآمده نتیجه کارشان هستند، ناگهان متوجه می‌شوند که فیلم موجود در دستگاه داخل مغازه را برنداشته‌اند، و تمام عیش و نوششان تبدیل به استرسی فراوان می‌شود. و همه جمع گلسا را مجبور می‌کنند تا برود و فیلم را بردارد. سیلی‌ای که دوست‌پسر گلسا به صورتش می‌زند محرکی می‌شود تا درون او آتشی فوران کند و او بخواهد در مسیر دیگری گام بردارد(هم‌سو با نام فیلم شخصیت‌پردازی گلسا).

تا اینجا هم فیلم خیلی خوب پیش‌میرود و هم منطق پیرنگ درست و جذاب به نظر می‌رسد. اما دقیقا از جایی که فیلمساز تلاش می‌کند تا جهان اطراف گلسا را با جززیات بیشتری به مخاطبش نمایش دهد، رفته‌رفته از آن قدرت و شور اولیه‌ی اثر کاسته می‌شود.

نختسین مشکل در عدم شکل‌گیری درست جهان اطراف گلسا، حضور پدر و مادری است که در ظاهر بسیار حواس‌جمع هستند و نمی‌خواهند دخترشان به بی‌راهه برود، اما فیلم حتی لحظه‌ای یک برخورد جدی از آن‌ها و یا یک حرکت درست از آن‌ها را نسبت به تمایلات، اشتباهات و افعالی که از دخترشان سر می‌زند(که اتفاقا آن‌ها مطلع هستند، دقت کنید به سکانس حضور دوست‌پسر گلسا در خانه‌ی او و صحبت با پدر و مادرش) به ما نشان نمی‌دهد، گرچه که فضاسازی خانه گلسا و رابطه‌اش با پدر و مادرش یکی از نکات مثبت فیلم است، اما تا این حد منفعل بودن پدر و مادری که تنها یک فرزند دارند(آن‌هم دختر، آن هم در این جامعه) بسیار غیرعادی به نظر می‌رسد و برخوردهای مقطعی آن‌ها(گرفتن موبایل و پول گلسا) هیچ سنخیتی با رفت و آمدهای فراوان و دردسرهای بیشتری ندارد(گلسا هرکجا که بخواهد می‌رود، برای خودش کاری دست و پا می‌کند، به همان سوپر مارکت سرقت شده می‌رود و در آن‌جا کار می‌گیرد، به باشگاه سوارکاری می‌رود، وسایلش را هر طور بخواهد از خانه خارج می‌کند و…) که گلسا انجام می‌دهد و یا موجب آن‌هاست. (پدر و مادر گلسا متوجه می‌شوند که او به همراه گروهی سرقت انجام داده، اما کوچک‌ترین عکس‌العملی نشان نمی‌دهند و قضیه به چند سوال و جواب ساده ختم می‌شود). پس جهانی که بناست تا گلسا در خلاف آن حرکت کند و ساز خود را بزند، در وهله اول و برخورد با پدر و مادرش دچار ایرادهای منطقی فراوانی می‌شود.

دومین مشکل، اتفاق اصلی‌ای است که رخ می‌دهد و مسیر قصه را عوض می‌کند. اتفاق به خودی خود می‌تواند قصه را به مسیر دیگری ببرد، اما در میانه‌ی فیلم متوجه می‌شویم که دوستان گلسا به صاحب سوپرمارکت پول داده‌اند تا او شکایتی نکند(پس از آنکه از گرفتن فیلم از گلسا ناامید می‌شوند(که البته تلاش خاصی هم برای اینکار انجام نمی‌دهند)). پس این‌جا سوالی به وجود می‌آید که حالا وجود فیلم در دستان گلسا چه کارکردی دارد، زیرا او نه کسی را تهدید می‌کند و نه نشان می‌دهد که بناست تا کاری انجام دهد، نه از فیلم استفاده ابزاری می‌کند(در راستای رسیدن به منافعش) و نه حضور دوستان او را می‌توان تاثیرگذار دانست(دوست‌پسر او هرازگاهی به او سر می‌زند و درحالی که نمی‌توان برانگیختگی لازم را در وجودش دید، ماشین پدرش را به درخت می‌کوبد تا حرف گلسا را عملی کرده باشد، اما نه گلسا حرفش را گوش می‌دهد و نه با حضور پدر آن پسر در مقابل گلسا می‌توان عملش را باورپذیر داسنت، زیرا اگر بنا بوده تا او قضه را به پدرش نیز بگوید، چه دلیلی داشته تا حرف گلسا را عملی کند). و در این بین انسان‌دوستی گلسا و تک‌روی او و تفاوتش با اطرافیان نیز گم می‌شود و گویی فیلم رو به جلو نمی‌رود.

سومین مشکل شخصیت خود گلسا است، دختری که تا این حد آرام، بی‌شور و هیجان و سر به زیر است، چگونه می‌تواند حرکات انقلابی انجام دهد و زندگی دیگران را نیز تحت تاثیر خود بگذارد. درست است که بنا بوده تا او منزوی، ساکت و خاص نشان داده شود، اما فیلمی که متکی به تحول درونی شخصیت اصلیش است باید یک دلیل محکم، یک تغییر روند درست و یا یک انگیزه بدون نقص را ارائه دهد تا بتوان تمام لج‌بازی‌ها و در نهایت لودادان دیگران را باور کرد.

گرچه که اعتقادم این است، شخصیت گلسا، مرموز و جذاب است، و فیلم‌ساز توانسته تا حدی به آن‌چیزی که مدنظرش بوده نزدیک شود، اما پرداخت بهتر روی اعمال و جهان اطرافش و صرف نکردن زمان زیادی از فیلم به رفت و آمدهای تکراری گلسا، باعث می‌شد تا قطعا نتایج بهتری حاصل شود.

اما به نظرم بهترین فاکتور فیلم، دوربین آن است. دوربینی که با انتخاب اندازه قاب‌های مناسب و به دور از شلوغی و بزرگنمایی که می‌توان گفت ادعایی برای خودنمایی ندارد و انتخاب شکلی از بیان تصویر که در اکثر مواقع تمرکز روی شخصیت اصلی دارد و سایر تصاویر در پشت آن محو و یا کم اثر هستند، بسیار توانسته تا با درونیات شخصیت و مضمون فیلم همراه شود، و در لحظه‌های جدا از هم(فارغ از مقبولیت کلیت فیلمنامه) می‌تواند اوج همراهی را برای ببنده به همراه بیاورد.

هم‌چنان تمامی سینمای ما درگیر فیلمنامه‌هایی هستند که اگر پر از اشکال نباشند، اشکلات اساسی و دست و پا گیری دارند که فیلم را به عقب می‌راند، اما «درساژ» با همه اشکالاتش، اثری کم‌ادعا و جمع‌وجور است که در بخش‌هایی(همس‌سو بودن مضمون، نام و درونیات شخصیت اصلی) بسیار موفق و در بخش‌هایی دچار ضعف‌های اساسی است.