نقد فیلم دوباره زندگی

نقد فیلم دوباره زندگی

نقد فیلم دوباره زندگی, زمستان فصل آخر سال نیست

آنچه تماشای فیلمی چون «دوباره زندگی» را به تجربهای لذتبخش بدل میکند در کنار میزانسن درست، بازیهای روان و سناریوی متقاعدکنندهاش، موازنهی جذاب میان تلخی و شیرینی در سیر روایت آناست. این تغییر لحن مداوم از اندوه و حزن به امید و شادکامی قطعاً دشواریهای بسیاری را به فیلمساز تحمیل میکند.
فیلم درعین واقعگرا بودنش فراز و فرودهای دراماتیک خود را حفظ کرده و قادر است به احساسات تماشاگر چنگ بزند. درام، فضای سردی دارد اما فیلمساز اجازه نمیدهد این سرما ملالآور شود و درست در لحظاتی که آشناترین تصاویر از خزانِ زندگی زوج اصلی، کار را به سمت سردی و اندوه پیش میبرد، شوخیهایی کوچک و از جنس زندگی جای آن سردی را میگیرد و ملاحتی به کار میافزاید.
«دوباره زندگی» فیلم غافلگیریهای متعدد نیست و فیلمساز با نشانههای آشنایی که میکارد همان تنها غافلگیری فیلم را هم که جان باختن پسر و عروس خانواده در تصادف است پیش از وقوعشان لو میدهد اما با اینحال همان از جنسِ زندگی بودن باعث میشود مخاطب به دنبال کردن آن تمایل داشته باشد و دوست داشته باشد بداند در پایان چه سرنوشتی برای ریحان، اصلان و نوهشان رقم میخورد. با اینکه بیماریِ اصلان در قالب شوکی نهایی پکیج بدبختیهای زوج را کامل میکند اما قدرت عنصر “زایش” همچنان در سراسر فیلم بر “زوال” و “مرگ” میچربد و زوج سالمند در عین ناامیدیشان همچنان روزنهای از امید را با خود حمل میکنند. شاید مقایسهی چندان موردانتظاری نباشد اما «دوباره زندگی» گاه، «مهر هفتم» برگمان را به یادمیآورد؛ نه از حیث سبک و ژانر بلکه از این نظر که در بسیاری از سکانسهای «دوباره …» شاهد “جدال با مرگ” هستیم و این یادآور سکانس ماندگار “رقص با مرگ”ِ فیلم برگمان است. زن و مرد فیلم همانطور که مرد موکداً میگوید بهسبب بیماریهایشان “یک پایشان لب گور است” اما بارها مرگ را از خود میرانند، حتی پسر جوانشان را از دست میدهند اما سرانجام مرگ را شکست میدهند تا به نوهی کوچکشان زندگی بخشند و همزمان او نیز موتورمحرکی باشد برای زنده ماندن آنها! نوزاد همچنین به واسطهی بیماری نسیانِ زن، بهمرور برای او به پسر ازدسترفتهاش بدل میشود و در سکانس نهاییفیلم که اتفاقاً درخشانترین بخش کار هم هست، نوع نگاه و بازی درونی گلاب آدینه اشاره به همین نکته دارد که زن شاید دیگر تشخیص نمیدهد که “مهتاب” نوهی اوست و او را “امیر”ش فرض میکند. این پایانِ شاید تلخ درعینحال شیرین است و امیدبخش.
نمیتوان از «دوباره زندگی» نوشت از بازیهای درخشان آن یاد نکرد. باتوجه به آنکه بخش عمدهای از فیلم بر شخصیتهای آن استوار است انتخاب بازیگرانی چون شمس لنگرودی (با منش شاعرانهاش) و گلاب آدینه (که استاد ایفای نقشهای متفاوت است) کمک میکند تا مخاطب بتواند به دنیای درونی این زوج کهنسال بیشتر نزدیک شوند.