نقد فیلم سرکوب, نجات دهنده مرده است!
ته رودخونه پیداش کردن، ماهیا صورتشو خوردن… شاید همین یک دیالوگ برای دوست داشتن اولین فیلم «رضا گوران» کافی باشد.
سرکوب، فیلمی شاعرانه و با ضربآهنگی سیال است که اگر اهل تاتر باشی بیشتر لذتش را میبری، نه به خاطر کارگردان نام آشنایش که به خاطر دیالوگ نویسی جذاب و البته درام کل فیلم که از ادبیاتی غلیظ میآید.
آغاز فیلم کمی یادآور نمایشنامه «در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید» ژان لوک لاگارس است، چیدمان شخصیتها: مادر و دختران و برادری که انگار هرگز نمیآید.
البته علاقه عجیب رضا گوران به آثار لورکا را هم نمیتوان نادیده گرفت، از اجراهای تاتر تا همین سرکوب.
گه گاه ردپای خانه برناردا آلبا و حتی وحشیگریهای یرما را میتوان در گوشه کنار خانه سرکوب دید.
و درست بعد از متن، فرم اثر است که به شدت تلاش میکند سینما باشد.
بیش از نیمی از فیلم در ابتدا نمایی سیال و پی او وی است که شخصیتها را دنبال میکند و انگارهمچون ناظر دنبال اتفاقات میگردد. در نگاه نخست حرکت مستقل دوربین حضور پررنگ کارگردان را نشانه میرود ولی در ادامه و با پایان بندی حرکتش به وضوح آن را به شخصیت پنهان روایت یعنی پدر«پرویز» تقدیم میکند. گرچه فرم با محتوا همراه میشود و همه چیز منطقی و درست جلو میرود اما جسارت خالق اثر با این همه نشانه گذاری و توضیح از بین میرود.
فیلمبرداری متفاوت و البته سخت فیلمبردار -علی تبریزی-نقطه عطف تمام فیلم است. البته از بازی روان رویا افشار و باران کوثری نمیتوان گذشت.
تمام فیلم با شاعرانگیها و دیوانه بازیهایش به دل مینشیند تا آنجا که لایه دوم سیاست زده قصه آنقدر تند و عمیق میشود که همچون غباری روی تمام تصویرها و ادبیات روان فیلم مینشیند. آنقدر عمیق که درام رنگ میبازد و نتیجه گیری اخلاقی گریبان تک تک شخصیتها را میگیرد.و آنقدر جلو میرود که مدام دنبال مصداقهای حقیقی و فراتر قصه میگردی!
شاید این نگاه لورکاوار روی زنها و قهرمان مرد نجات دهنده، آفتی باشد که هیچوقت سینمای مردسالار ایران از آن پاک نشود.
نه به زنهای مزخرف واندروومن گونه هالیوود و نه به زنهای رنجکشیده رنگپریده ی خسته سینمای خودمان.
«سرکوب» با فرم بیرون زدهاش شاید بیش از روایت توی چشم بیاید و اصلا همین برای سینما و حال خراب این روزهایش خوب است.
پانوشت۱: کاش پایانبندی میتوانست به قوت شروع باشد.
پانوشت۲: موسیقی فیلم تاثیر زیادی روی تمام صحنههای احساسی داشت تا آنجا که گاهی بیدلیل مخاطب را احساساتی کند.
0
نقدهای مرتبط با این اثر