معرفی و نقد فیلم Anna (آنا)

معرفی  فیلم Anna (آنا)

 

۲۰۱۹ | اکشن, رمزآلود | ۱۱۹ دقیقه | درجه نمایشی R

 

کارگردان :Luc Besson

نویسنده :Luc Besson

بازیگران :Sasha Luss, Helen Mirren, Luke Evans

خلاصه داستان :در زیر زیبایی ظاهری «آنا پولیاتووا» حقیقتی نهفته که قدرت و مهارت بالای او برای تبدیل شدن به یکی از ترسناک‌ترین قاتلان دولتی جهان را آزاد می‌کند…

 

نقد فیلم Anna (آنا)

 

«آنا» چه چیزی یا چه کسی است؟ پاسخ‌ها شامل یک یادآوری از مشخصات فیلم‌های اکشن کارگردان «لوک بسون» (Luc Besson)، تلاشی برای شروع یک فرنچایز با محوریت یک قاتل زن و ویترینی برای نشان دادن مهارت‌های مدلی به نام «ساشا لوس» (Sasha Luss) در زمینه بازیگری است. یا حداقل این چیزی است که «می‌شد» در مورد فیلم گفت، بدون تماشای آن. چرا که در واقعیت، این اثر مهیج که دیر به بازار آمده و بیشتر هم زیر بار نکات منفی‌اش مدفون شده (توزیع‌کننده فیلم یعنی «لاینزگیت» (Lionsgate) از اکران خصوصی آن برای مطبوعات سر باز زد) یک شکست بی چون و چرا در هر سه جبهه است، یک فیلم با اکران گسترده در سینماهای بزرگ که به جای آن باید به عنوان یک برنامه آخر شبی که کسی هم انتظاری از آن ندارد از تلوزیون پخش می‌شد، جایی که فیلم از اول هم به آن تعلق داشته و باید به همان جا برده می‌شد.

بعد از این که «بسون» با اکشنی دیوانه‌وار به نام «لوسی» (Lucy) با حضور «اسکارلت جوهانسون» (Scarlett Johansson) به موفقیتی غیرمنتظره در سطح جهانی دست یافت، سعی کرد تا با استفاده از آن موقعیت به سراغ یک چیز حتی دیوانه‌وارتر یعنی « والرین و شهر هزار سیاره» (Valerian and the City of a Thousand Planets) برود، یک اشتباه پرهزینه و بی‌پروا که حداقل آن جرقه‌های خلاقانه مهارنشده کارگردانش را نشان داد. ولی زیاده‌روی‌های بی‌پروای «بسون» نتوانست آن قدر مخاطب جذب کند و همه چیز در مورد کار بعدی او این حس را دارد که یک کارگردان می‌خواهد به جای تثبیت ‌شده‌ای بازگردد. «آنا» آن قدرها هم مبتذل نیست ولی واقعا هیچ وقت این حس را نمی‌دهد که کار شخصی است که چیزی برای گفتن یا اثبات کردن دارد. فیلم معمولی و حتی گاها از خود راضی عمل می‌کند، چیزی که فرسخ‌ها با انتظاری که از فردی که «عنصر پنجم» (The Fifth Element) را کارگردانی کرده داریم، فاصله دارد.

در داستانی که گویا از تکه‌های فیلم‌های بهتر تشکیل شده،‌ «آنا» («ساشا لوس») زنی است که به یک شانس نیاز دارد. در دهه ۸۰ در مسکو، شانس‌های زیادی برای او وجود ندارد و در حالی که او سعی می‌کند تا سرش در لاک خودش باشد، جامعه پدرسالاری که او در آن گیر افتاده او را مجبور می‌کند تا در خفقان زندگی کند. ولی یک روز به او فرصت کار برای کا گ ب داده می‌شود و بعد از این که فرد بی‌رحم، ترش‌رویی به نام «اولگا» («هلن میرن» (Helen Mirren)) از روی بی‌میلی زیر پر و بال او را می‌گیرد، «آنا» متوجه می‌شود که می‌تواند یه شکل غیرمنتظره‌ای یک قاتل بی‌رحم باشد در حالی که همچون یک مدل می‌درخشد. ولی بعد از سال‌ها اسارت،‌ «انا» شروع به فکر در مورد این می‌کند که زندگی که در آن جان بقیه را می‌گیرد شاید واقعا آن زندگی نیست که او خواهان‌اش است.

با نگاهی دوباره به برگ برنده خود در دهه نود یعنی «دختری به نام نیکیتا» (La Femme Nikita)، «بسون» کاری فوق‌العاده از این حیث انجام داده که «آنا» را تبدیل به چیزی حتی بدتر از اقتباس هالیوودی ضعیف آن یعنی «نقطه بی‌بازگشت» (Point of No Return) محصول ۱۹۹۳ کرده است. با گذشت تقریبا ۳۰ سال از اکران آن اثر پر سر و صدای اصلی، فیلم‌های زیادی را با محوریت یک قاتل زن دیده‌ایم (اگرچه نه هنوز آن‌قدری که فیلم در مورد قاتلان مرد داریم) ولی «آنا» انگار در دنیایی وجود دارد که آن‌ فیلم‌ها وجود ندارند. برای بخشی طولانی از فیلم، «بسون» روی‌ «شوک» ناشی از نشان دادن یک زن زیبای بلوند که قادر است با بی‌رحمی و خشونت یک مرد دست به کشتن بزند اکتقا می‌کند، انگار که ما با این ایده ناآشنا هستیم و انگار که این کافی است تا یک داستان خسته و آشنای دیگر را تحمل کنیم.

«بسون» به «آنا» به چشم یک آسانسور برای مدل روس «ساشا لوس» نگاه می‌کند، کسی که کارگردان در «والرین» از او به عنوان یک بیگانه استفاده کرده بود، و با توجه به بی‌فکر بودن فیلمنامه، یکی شاید فکر کند که انتخاب درست بازیگر برای این نقش چه چیزی به این داستان می‌توانسته بیفزاید. فیلم‌هایی با مضمون مشابه همچون «بلوند اتمی» (Atomic Blonde) و «گنجشک سرخ» (Red Sparrow) هر دو به شکلی عمیق مشکلاتی داشتند ولی «شارلیز ترون» (Charlize Theron) و «جنیفر لارنس» (Jennifer Lawrence) به شکلی بی‌دردسر آن فیلم‌ها را بالا کشیدند، هر دو به این صورت که حضور کلاسیک ستارگان مطرح سینما در فیلم‌هایی که لایق حضور چنین ستارگانی نیستند. «لوس» تقریبا در هر سکانسی از «آنا» حضور دارند، و حتی در یکی از آن‌ها هم او ثابت نمی‌کند که لایق برعهده گرفتن چنین وظیفه‌ای است.

او یک سیاه چاله در مرکزیت فیلم است، نقش‌آفرینی او آن قدری بی‌روح و خشک است که تمام انرژی یک اثر هیجانی که باید مدام موجب ترشح آدرنالین در مخاطب شود را تخلیه می‌کند. به عنوان معشوق‌های او، «سیلین مورفی» (Cillian Murphy که ایرلندی است ولی نقش یک آمریکایی را ایفا می‌کند) و «لوک ایونز» (Luke Evans که ولزی است ولی نقش یک روس را ایفا می‌کند ولی لهجه اسکاتلندی دارد) تلاش می‌کنند تا نسبت به آن اثر ضعیفی که برای بازی در آن قرارداد امضا کرده‌اند بهتر باشند که باعث شده تا نهایتا وظیفه ایجاد مقداری جذابیت بر عهده «میرن» در نقش یک فرد ضد مردسالار بی‌قلب باشد، با سر دادن جملاتی چون «حادثه هیچ وقت خبر نمی‌کند!» و بیشتر از هر کس دیگری در فیلم یا هر مخاطبی با چنین چیزی به وجد بیاید.

جای مانور زیادی برای سفر یک زن در دنیایی مردسالار که برای نشان دادن خودش در حال تلاش است وجود دارد، خصوصا با توجه به حال و هوای این فیلم، ولی به جز یک سری دیالوگ، بقیه فقط برای بازارگرمی هستند. «لوس» هنوز یک شی جنسی است، خصوصا وقتی که او وارد رابطه عاطفی بیهوده‌ای با یک مدل زن می‌شود، و گاهی اوقات هم فیلم مثل یک فیلم مستهجن با دوز پایین عمل می‌کند که سکانس‌ّهای شهوانی آن کوتاه شده است. قرار نیست تا با نشان دادن یک زن با اسلحه خودش را قوی کند، خصوصا وقتی آن زن چنان پوشش کمی دارد، و فیلم گاهی اوقات هم اوقات را مکدر می‌کند وقتی که آن اتهامات جنسی که «بسون» با آن‌ها روبرو بوده را در نظر می‌گیریم، چیزی که بارها منجر به تاخیر خوردن اکران فیلم شد (خود کارگردان البته «هر نوع رفتار ناشایست» را تکذیب می‌کند).

چیزی که نهایتا فیلم را غرق می‌کند خامی غیر‌قابل‌باور آن است، از نبود خلاقیت در بسیاری از قتل‌های‌ «آنا» گرفته تا عدم توانایی «بسون» در پایه‌ریزی یک سکانس اکشن جذاب، و تلاش‌های بی‌ثمر فیلمنامه برای جلو و عقب رفتن در زمان تا ما را به اشتباه بیندازد تنها بیشتر این نکته که چیز زیادی برای ارائه ندارد را به رخ ما می‌کشد. حقه‌بازی نمی‌تواند ملال‌انگیزی را بپوشاند، و در پایان اگر بخواهیم به این سوال که «آنا» چه کسی یا چه چیزی است، پاسخ می‌تواند این باشد که واقعا شما نیازی ندارید تا این را بفهمید.