نقد و بررسی فیلم Styx
Styx (الهه دریا) داستان یک سفر است. سفری در دل دریا که قرار است احساس آرامش و لذت را برای قهرمان داستان به وجود بیاورد اما در میانه راه، با معضلی روبرو میشود که برایش سخت است که به آن رسیدگی نکند. بنابراین، سفر تفریحی قهرمان داستان به یک مأموریت حیاتی و بشردوستانه تبدیل میشود. در ادامه نقد با وبسایت بازی مگ همراه باشید.
Styx (الهه دریا) فیلمی آلمانی – اتریشی است که توسط وولفنگ فیشر (Wolfgang Fischer) کارگردانی شده است و در کنار ایکا کانزل (Ika Kunzel)، فیلمنامه اثر را هم نیز نوشته است. این فیلم در شصت و هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین (68th Berlin International Film Festival) در بخش پاناروما (Panaroma Selection) به نمایش درآمد و همچنین امسال در جشنواره جهانی فیلم فجر در تهران برای داوران و منتقدان ایرانی به نمایش گذاشته شد. الهه دریا روایتگر یک سفری است که از دل این سفر، میخواهد به یکی از بزرگترین معضلهای جهان امروز بپردازد. مسئله مهاجرت. مهاجرت مردمان ساکن قاره آفریقا به کشورهای اروپایی که تعداد کثیری از آنها در طول مسیر، با مشکلات زیادی مواجه میشوند و حتی جان خود را نیز از دست میدهند.
گرچه فیلمساز این دغدغه را به خوبی درک میکند اما این نیروی محرکه، بسیار دیر در داستان گنجانده میشود. فیلم با یک سکانس تصادف آغاز میشود. سکانسی که به نظر میرسد که قرار است نشانههای فراوانی به مخاطب ارائه دهد اما بهجز معرفی شخصیت و شغلش، چیز دیگری در این سکانس تصادف نمیتوان متوجه شد. قهرمان داستان، زنی به نام “ایزا” است که پزشک و امدادرسان است. پس از سکانس تصادف، ایزا را در درون یک قایق تفریحی میبینیم که پر از وسایل و مواد ضروری و خوراکی است. به نظر میآید که ایزا قرار است پس از یک هفته پرمشغله، خود را برای یک سفر آماده کند. سفر به دریای بیکران. شاید به این دلیل دریا را انتخاب کرده است که آرامش و لذت و سکوت در سرتاسر آن موج میزند. ایزا راهی سفر میشود. در ابتدای سفر، کاملاً متوجه میشویم که ایزا احساس غریبگی با سفر دریایی ندارد و قبلاً هم این مدل سفر را تجربه کرده است، چرا که تمام نکات ضروری برای یک سفر ایمن را رعایت میکند.
در طول این سفر، فیلمساز سعی دارد که تصاویر تأثیر برانگیز از گرفتاریهای یک زن با بلاهای طبیعی مثل طوفان و… به نمایش بگذارد که البته نیروی محرکهای در داستان تلقی نمیشود. فیلم در نیمه نخست بسیار روند مستند گونه دارد که معمولاً فیلم نامه در آن نقش بسزایی ندارد و فیلمبرداری و تصویربرداری، حرف اول را میزند که خوشبختانه فیلمساز در تصویر گرفتن از دریا و زیباییهایش، موفق شده است. پس از شروع کسلکننده، میتوان گفت وقتی که ایزا با کشتی حامل مهاجرین آفریقایی برخورد میکند. فیلم تازه وارد مرحله قصهگویی میشود. شخصیت جان میگیرد و شک و تردید و تنش در او ظاهر میشود. سعی میکند که از طریق وسایل ارتباطی درون قایق، درخواست کمک بگیرد اما متأسفانه کمکرسانی آنها مدتی زمان میبرد. بالاخره قهرمان یکی از آفریقاییهای درون آب را نجات میدهد و هر طور که شده، وارد قایقش میکند.
فیلم، رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. ورود یک نوجوان آفریقایی، باعث میشود که شک و تردید قهرمان داستان چند برابر شود. اصرارهای مکرر نوجوان به حدی میرسد که ایزا نمیداند که کدام تصمیم و اقدام صحیحتر است؟ البته تعامل آن دو نیز بهخوبی پیش نمیرود و یکدندگی نوجوان آفریقایی، حتی جان ایزا و سلامت قایق را هم به خطر میاندازد.
در دقایق پایانی فیلم، فیلمساز به مخاطب یک شوک اساسی وارد میکند که البته در معضل مهاجرت، این مورد بارها اتفاق افتاده است. اینکه ایزا نزدیک یک قایقی میشود و میخواهد وارد آن گردد. در این قایق با چیزهایی مواجه میشود که روح و روانش را آزار میدهد. بهگونهای که در پایان فیلم، وقتی نیروهای امدادرسان سر میرسند. ایزا چهرهای عبوس، افسرده و بیمارگونه را گرفته است که حتی قدرت کلام خود را از دست میدهد.
در الهه دریا، فیلمنامه جایگاه برتری ندارد. البته اگر فیلمساز آن قسمتهای اضافه و خستهکننده فیلم را کاهش میداد و این مسئله مهاجرت را از همان ابتدا وارد داستان میکرد، شاید اثرش مهیجتر و جذابتر از آب درمیآمد اما فیلمبرداری بینقص و بازی فوقالعاده سوزان وولف (Susanne Wolff) در نقش اصلی و کارگردانی حساب شده، الهه دریا را به یک اثر قابلقبول، پیام محور و تجربهگرا تبدیل کرده است.